به نام خدا
فرصت ویژه با تخفیف ۶۰ درصدی (۲۰ درصد تخفیف ناشران و ۴۰ درصد تخفیف ارشاد) و مهمتر از همه با ارسال رایگان
اگر دوست داشتید میتوانید دو کتاب بنده را از لینکهای زیر تهیه فرمایید:
به نام خدا
فرصت ویژه با تخفیف ۶۰ درصدی (۲۰ درصد تخفیف ناشران و ۴۰ درصد تخفیف ارشاد) و مهمتر از همه با ارسال رایگان
اگر دوست داشتید میتوانید دو کتاب بنده را از لینکهای زیر تهیه فرمایید:
بسم ربّ الحسین علیه السلام
این شب ها در مسجد محلهمان این شعر مداحی جناب میرداماد عزیز هر شب خوانده میشود اما با تغییری کوچک که همان تغییر دلمان را لحظه به لحظه میسوزاند ... به جای عاشورا ؛ اربعین را گذاشته و هر شب دلمان پر میکشد سوی زائران و خادمان حضرت سیدالشهدا علیه السلام که چون گلوله های داغی به قلب دشمن فرو میروند.
از بامت بالاتر بامی نیست
از نامت زیباتر نامی نیست
شیرینی اسمت را بچشانم بچشانم بچشانم
عاشورا به کربلا برسانم برسانم برسانم
و اذقنی حلاوه ذکرک
وارزقنی زیاره قبرک
یا حسین یاحسین یا حسین
میتوانید کتاب گلوله های داغ را با تخفیف ۳۰درصد از سایت انتشارات شهید کاظمی تهیه فرمایید.
ضمن تبریک ولادت مولایمان اباعبدالله الحسین علیه السلام قطعهای از کتاب گلولههای داغ را تقدیم میکنم:
موج جمعیت در شارع بغداد من را با خود برد تا به پسری حدود ۳ساله رسیدم. گونههای سرخش زیر آفتاب تند ظهر و از زیادی گرد و خاک، متمایل به قهوهای سوخته شده بود. شال مشکی به دور سرش بسته بود، سر بند یا اباعبدالله الحسین علیه السلام بر روی پیشانیاش خودنمایی میکرد. پستانک سفید و کثیفش را با عجله و حرص میمکید. در راه عشق محکم قدم برمیداشت اما قدمها را نمیتوانست پا به پای مادرش بردارد. دسته پرچم قرمزی به کمرش بسته شده بود و نیم متر بالای سرش به اهتزاز درآمده بود، روی پرچم نوشته بود:«قال رسول الله صل الله علیه وآله :انّ لقتل الحسین حراره فی قلوب المومنین لن تبرد أبدا.»(همانا که به خاطر شهادت امام حسین علیه السلام حرارتی در قلوب مومنین بوجود میآید که هرگز سرد نخواهد شد.)
قلبم به لرزه افتاد. چشمم به کفشهای ورزشی سفید اما چرک مرده کودک بود که ناگهان پسرک زمین خورد. پستانکش پرت شد بیرون. مادرش نفهمید، پسرک همان طور خوابیده روی خاک ،اول دست برد پستانکش را به نیش کشید و بعد بلند شد ایستاد و دوید دنبال مادرش. به همین سادگی که خواندید! (ص۲۰)
مطالب بیشتر:
بخش هایی از کتاب گلولههای داغ به مناسب رحلت شهادت گونه بانوی اول کربلا حضرت زینب سلام الله علیها:
۱-
زانو درد و پوکی استخوان بیبی در حدی بود که نمازهایشان را روی صندلی میخواندند اما در این سفر بعضی جاها بدون عصا ، با سرعتی بیشتر از خانمهای دیگر راه میآمدند. با اینکه عصا به دست داشتند اما خیلی مواظب حجاب و پوشش خود بودند. به یاد اعتراض جانسوز حضرت زینب سلام الله علیها به یزید افتادم که فرمودند: «ای فرزند آزادشدگان! آیا این عدالت است که زنان و کنیزانت را در سرایت در پشت پرده جای دهی، اما دختران رسول خدا صل الله علیه و آله را به اسیری از شهری به شهر دیگر بکشانی، در حالی که پوششهایشان دریده و رخسارههاشان نموده باشد، و دشمنان بر سر آنان برخیزند و مردمان کوچه و بازار به تماشایشان بایستند ... .»
۲-
دستها را روی کنده زانو گذاشته بود و خمیده ناله میزد و اشک میریخت. سید حیدر آمد داخل موکب و با صورتی نمکشیده از اشک ادامه داد: «تا حالا دیدین کسی را به جرم عشق اسیر کنن؟! زینب به جرم عشق اسیر شد! دیگر کدام خدمت فایده داره، چه کار کنیم؟ چطور سینه بزنیم؟ چه گریهای؟!»
دستهای دود گرفتهاش را به پیشانی میکوبید و های های گریه میکرد. صدایش را بلند کرد و با ناله گفت: «او به تنهایی اسیر عشق شد و از کربلا تا شام به اسارت رفت!»
مطالب بیشتر:
بسم الله الرحمن الرحیم
چه دل نشین است اولین دست به قلم بردنت به عشق حضرت سیدالشهدا علیه السلام باشد. آن هم در حماسه باشکوه و تمدّن ساز پیادهروی اربعین.
کتاب گلولههای داغ در هفته نامه رفسنجان به همشهریهای عزیزم معرفی شد. تشکر و خسته نباشید به همهی دستاندرکاران هفته نامه رفسنجان
مطالعه بیشتر:
برای خرید کتاب از سایت من و کتاب کلیک کنید
عزیز حضرت زهرا سلام الله علیها ما را صدا می زند: بیا
خوب گوش کن!
صدای قدم ها؛
صدای سایش کفش ها بر سینه جاده ها؛
کسی می گوید بیا!
مولای من یا سیدالشهدا علیه السلام حال و روز دلم خراب است و تنها با نفس کشیدن در سیل جمعیّت عاشقانت آرام میشود، مرا بپذیر دارم میآیم.
دست دلم را بگیر که با معرفت بیایم و با محبت و عشق قدم بزنم و با معرفتی بالاتر برگردم.
انشاءالله فردا عازم هستم و به نیابت از همه مخاطبین گرامی قدم جای قدمهای جابر میگذارم.